Monday, December 17, 2007

وبلاگ جدید


دوستان خوبم
بنا به خواسته شما عزیزان وبلاگ را به بلاگفا منتقل کردیم . از همه مهربانانی که در این مدت برای ارتباط با ما دچار مشکل شده بودند عذر میخواهیم .منتظر شما در بلاگفا هستیم

Sunday, December 16, 2007

صائب تبریزی


ديوانۀ خموش به عاقل برابرست
درياي آرميده به ساحل برابرست
در وصل و هجر، سوختگان گريه مي‌كنند
از بهر شمع، خلوت و محفل برابرست
دست از طلب مدار كه دارد طريق عشق
از پافتادني كه به منزل برابرست
گردي كه خيزد از قدم رهروان عشق
با سرمۀ سياهي منزل برابرست

Saturday, December 15, 2007

نادر ابراهیمی


زندگی بدون روزهای بد نمی شود؛ بدون روزهای اشک و درد و خشم وغم . اما روزهای بد، همچون برگهای پاییزی ، باور کن که شتابان فرو می ریزند ، ودر زیر پاهای تو، اگر بخواهی ، استخوان می شکنند ، و درخت،استوار و مقاوم بر جای میماند
عزیزمن، برگهای پاییزی ، بی شک، در تداوم بخشیدن به مفهوم درخت ، سهمی از یاد نرفتنی دارند
*******
بخشی از کتاب«چهل نامه ی کوتاه به همسرم» نوشته نادر ابراهیمی

Friday, December 14, 2007

فریدون مشیری

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است
راه دل خود را نتوانم که نپویم
هر صبح در آیینه جادویی خورشید
چون می نگرم او همه من، من همه اویم

Wednesday, December 12, 2007

بهار سعید


چشمـان مــرا به "بــلخ" زیبا ببرید
د ستان مرا به لمــــــس "با با" ببرید
خـا کســـتر قـلـب داغ هـجـرت زده است

بر سـینـــــه ی داغــدار "بکـوا" ببرید
یا پیکـر مـن روان آمـــــــــو داریــد

یـا روح مــرا بـه جســــــم دریـا ببرید
ســوز جـگــــر نشــسته در خـونـم را

بــر مــرهــم "قنــــد هار" بی ما ببرید
خشت وگل و سنگ از استخوانم سازید

بـــر ســاخــتــن "کـابــل" فـــردا ببرید
صــد بوســه ی عــاشــقانه از لـبـهـا یـم

برچهــره ی سنگ سنگ کوه ها ببرید
دامـن ، دامـن شــگفـــتـن شــعــرم را

بر جلــوه ی لا له های صـــحرا ببرید
*********
برای خیرمقدم به وبلاگ کوچ به جمع دوستانمان که مهاجرین و خواهران و برادران افغانی ما هستند شعر زیبایی از خانم بهارسعید شاعر افغانی را برایتان انتخاب کرده ایم به امید روزی که آرزوی هیچ کس مردن در وطن نباشد

تبریک


خواهر گلم فروردین عزیز موفقیتت را در مسابقات کشوری شنا تبریک میگوییم

Tuesday, December 11, 2007

مجتبی کاشانی

گوشها منتظر بانگ جرس‌هاي من‌اند
كوچه‌ها منتظر بانگ قدم‌هاي تو اند
تو از اين برف فرو آمده دلگير مشو
تو از اين وادي سرمازده نوميد مباش«دي» زماني دارد
و زمستان اجلش نزديك است
من صداي نفس باغچه را مي‌شنوم
و صداي قدم گل را در يك قدمي
و صداي گذر گرده گل را در بستر باد
و صداي سفر و هجرت دريا را در هودج ابر
و صداي شعف فاخته را در باران
و صداي اثر باران ، بر قوس و قزح
و صداهايي نمناک ... مرموز... و سبز
عجب آواز خوشي در راه است