Thursday, November 22, 2007

سعدی

وقتی دل سودایی میرفت به بستان ها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان ها
گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل
تا یاد تو افتادم از یاد برفت آنها
تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستانها
گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش
می​گویم و بعد از من گویند به دوران​ها

6 comments:

Anonymous said...

سلام
بوی ریحان بوی یار را به ارمغان می اورد
بوی یار بوی بستانهای سر سبز
وایچه وسوسه انگیر است

Anonymous said...

این شعر سعدی را نشنیده بودم . سعدی و این همه عاشقی؟

Anonymous said...

در مقابل این شعر فوق العاده هیچ اظهار نظر دیگری نمیشود کرد . کامل و عالی

Anonymous said...

مثل هميشه خانه پدر و پذيزايي با ابيات زيباي بزرگان
اميدوارم جمعه خوبي داشته باشين

Anonymous said...

پذيرايي

Anonymous said...

در برابر شور و عشق یار همه چیز بی معنی است و همه چیز با معنی است فقط با یاد یار