Tuesday, November 27, 2007

مهدی اخوان ثالث


در هوای گرفتۀ پاييز
وقت بدرود شب ، طلوع سحر
پيله اش را شكافت پروانه
آمد از دخمۀ سياه به در
بالها را به شوق بر هم زد
از نشاط تنفس آزاد
با نگاهی حریص و آشفته
همره آرزو به راه افتاد

10 comments:

Anonymous said...

ممنون از شعر زیبایی که انتخاب کردین

نمی دونم چرا ه های آخر کلمات این شعر برام نمایش داده نمیشه و به جاش مربع نشون داده میشه
احتمالا به جای ه فونت فارسی از ه عربی استفاده میکنید
البته حدس می زنم

Anonymous said...

بانو قائینی عزیز با سلام
برا بازی تشریف نیاوردید لا اقل برای شرکت کردن یا نکردن یه خبری بدبد
متشکرم

Anonymous said...

شعر انتخابيت مثل هميشه زيبا وقشنگ است
انسان با آرزوهايش زنده است
خداوند همه را بخصوص جوانان را به آرزوهايشان برساند

Anonymous said...

از طرفداران مهدی اخوان ثالثم و خیلی از دیدن این ابیات ذوق زده شدم

Anonymous said...

پيله بشكافيم از خود به در آييم تا به او برسيم

Anonymous said...

پاییز
موسیقی اش غم انگیز است
بیخود نیست که بر پشت بعضی ماشین ها نوشته اند که غمگین تر از مهتاب پاییزم
من یه روز از راننده مینی بوسی که این جمله رو بر پشت ماشینش نوشته بود پرسیدم گفت در یک روز پاییزی تصادف کردم و همسرم را ازدست دادم
دنوشر هم در پاییز معشوقه اش را ازدست داد

Anonymous said...

سحر چه زمان گرانبهاييست براي پروانه شدن افسوس كه اكثريت سحر هنگام در پيله خفته ايم

Anonymous said...

پر پرواز پروانه را آزاد کن ای دل

Anonymous said...

خاله اسی مهربونم دیشب خیلی خوش گذشت هرسال بهتر وعالی تر.می بوسمتون

Anonymous said...

نوشته قبلی از طرف منه:اتوسا نمی دونم چرا اسممو قبول نکرد