Sunday, August 12, 2007

يحيي علوي فرد

هميشه ديده ام که باغ و کوه و دشت
براي ديدن بهارچه بيقرار
انتظار مي کشند
که با رسيدنش پر از جوانه و صدا شوند
و از غم خزان رها شوند
و من در انتظار يک بهار ماندني ترم
که قلب باغ و کوه و دشت مست اوست
و رويش جوانه هاي منتظر به دست اوست

8 comments:

Anonymous said...

سلام . اینهمه شعرهای قشنگ ....؟

خیلی عالی است من همه را در یک دفتر برای خودم نوشتم . میتوانم برایتان ایمیل بزنم ..؟؟

Anonymous said...

دارم امتحان می کنم. قبل هر چی نوشتم براتون فرستاده نشد

Anonymous said...

خوشحالم که تونستم بفرستم. ستاره عزیزم رو هم نمی تونم واسش چیزی بنویسم.

Anonymous said...

واسه سرباز هخامنشی هم نمی تونم چیزی بنویسم. به هر حال . نوشته ها همیشه عالی است و من لذت می برم. همش رو جایی می نوسم و پرینت می گیرم و جلوی مانیتور می چسبانم. زیباست

Anonymous said...

سلام
در مورد بهاردر کتاب سیالان بسیار نوشته ام لذا رفرنس می دم به سیالان
ارادتمند هرانک

Anonymous said...

دمتان گرم . فقط همین......خداحفظتان کند

Anonymous said...

جالب بود . به من هم سر بزن.......

Anonymous said...

و انتظار اگر به انتها رسد يك سبد گل هاي شقايق وحشي پيشكش خواهم كرد.