Monday, August 13, 2007

باران


رگبار تگرگ است

بر پشت بام چوبی مان

نه

نه

دارکوبی ست

بر تنه ی درخت

شاید پروانه ای ست

که بر برگ های گل آفتابگردان جان می دهد

هزار مار زنگی جغجغه دُم هاشان را یک جا تکان می دهند
بغض هزار ساله ی دیوی مهیب
ناگهان زار زار می شکند...
صدای دف از کجاست که می آید؟
(زیبا کرباسی )

4 comments:

Anonymous said...

اين صداي زندگي است كه از همهجا شنيده مي شود .صداي عشق است كه در گوش عزيزي خوانده مي شود و صداي ناله عاشقي در فراق است.

Anonymous said...

و اين صداي زيبا كه هياهوي زندگي و عشق و جاودانگي دارد تقديم به زيباترين آسماني ها

Anonymous said...

سلام
من به لحاظ روستایی بودنم وقتی در فصل تابستان بارون می اد غصه آن کشاورزی را می خورم که علوفه ها و گندمهایش در این باران پوسیده می شود
لذا بر خلاف انسان شهر نشین که در خانه های محکم سیمانی نشسته است به خانه کاه گلی روستاییان در زیر باران و چکه هایش می اندیشم
شعر جالبی بود تداعی نسبی اندیشیدن است

Anonymous said...

سلام
من به لحاظ روستایی بودنم وقتی در فصل تابستان بارون می اد غصه آن کشاورزی را می خورم که علوفه ها و گندمهایش در این باران پوسیده می شود
لذا بر خلاف انسان شهر نشین که در خانه های محکم سیمانی نشسته است به خانه کاه گلی روستاییان در زیر باران و چکه هایش می اندیشم
شعر جالبی بود تداعی نسبی اندیشیدن است