Tuesday, December 11, 2007

مجتبی کاشانی

گوشها منتظر بانگ جرس‌هاي من‌اند
كوچه‌ها منتظر بانگ قدم‌هاي تو اند
تو از اين برف فرو آمده دلگير مشو
تو از اين وادي سرمازده نوميد مباش«دي» زماني دارد
و زمستان اجلش نزديك است
من صداي نفس باغچه را مي‌شنوم
و صداي قدم گل را در يك قدمي
و صداي گذر گرده گل را در بستر باد
و صداي سفر و هجرت دريا را در هودج ابر
و صداي شعف فاخته را در باران
و صداي اثر باران ، بر قوس و قزح
و صداهايي نمناک ... مرموز... و سبز
عجب آواز خوشي در راه است

7 comments:

Anonymous said...

ba salam,
Az ezhar lotf shoma mamnunam.
Ta ayande,
Ali

Anonymous said...

این تصویر امیدوار کننده که شاعر از زمستان میدهد چقدر به خواننده امید و روحیه میدهد .

Anonymous said...

با تو تا دور دست ها خواهم رفت
........چشم به راهت هستم....................

Anonymous said...

چقدر باید مثبت بود که به بهار در این زمستان برفی فکر کرد و امید داشت . از اینکه هر صبحم را با سلام امیدوارکننده به شما شروع میکنم خداراشکر میکنم . خانه شما چراغش همیشه روشن بماند

Anonymous said...

به به از این هوای بهاری در خانه پدر مثل اینکه زمستان را راه نمیدهید

Anonymous said...

سلام
انتظار و فلسفه انتظار از این شعر ساطع می شود
همیشه باید منتظر بود همیشه یکی از ره خواهد رسید
انسان موجودی است منتظر
منتظر گودو انکه خواهد امد
علی رشوند

Anonymous said...

از طرف شهلا برای وبلاگ خانه پدر سلام
خیلی خوشحالم از اینکه بهم سرزدید و ممنونم از نظرات خوبتون . منم مثل شما معتقد هستم اگر اینهمه نیروی فعال در درجات مختلف علمی یه روزی برای خدمت به کشورشان برگردند افغانها بی نیاز از کمک دیگران در عرصه سازندگی خواهند شد اما متاسفانه آنقدر اوضاع امنیتی خرابه که برای رفتن باید دل شیر داشت و برای حاصل شدن امنیت صبر ایوب . خوشحالم که شما مثل سایر هموطنان ما فکر نمیکنید و افغانها را یک عده دزد و قاتل و سرگردنه گیر نمیدانید . باید با آنها بود و زندگی کرد تا فضایل بسیاری که در وجود انهاست کشف کرد . منهم مثل شما و بقیه این را میدانم که در هر اجتماعی و در هر قشری هیچ چیز یکسان نیست و خوبی و بدی در هر قوم وقبیله ائی هست . در همین اروپا خودم شاهد رفتارهائی از ایرانیان بوده ام که فقط خدا میداند که تنها عکس العملم عرق شرم بوده و بس اما هیچوقت این اجازه را به کسی نخواهم داد تا همه ایرانیها را به یک چوب براند .
راستی این شعر و این عکس آنقدر به من روحیه و انرژی داد که ندتها بود از این روحیه خبری نبود مخصوصا" میدونید که الان ما در شمال اروپا شش ماه شبمان شروع شده و میشه گفت بیست ساعت را در تاریکی و سرما به سر می بریم اما خوب تا بهاری در راهست امید ی هم هست . همیشه بهاری باشید و با اجازه شما به پیوندهایم شما را هم پیوند خواهم زد .