Thursday, September 6, 2007

شوکا


به باغ می آ یی .... شکوفه ای بیدار میشود
و شقایقی که به پیشوازت شکفته
به خواب می آیی..... فرشته ای در شب بیدار میشود
و سرودی که سر داده میشود
می آیی
می شکفی و میبینی که کلام از تو سیراب میشود
ومن چهار فصل سال بر شانه ام
سنگینی دو برگ بر چشمانم
تنها مینگرم این کشف جدید ثانیه ها را
و عشقی بر افکارم بی تاب کرده
آواز دستهایم را

در جنگلی که در آتش است
باران را صدا کن

7 comments:

Anonymous said...

هجده ساله ميخوام صبحها ورزش كنم اما اسير بيماري اهمال كاري هستم
اما نميدونم اين چه نيروييه كه هر روز صبح منو وادار ميكنه نيم ساعت براي باز شدن صفحه نظرات وبلاگ پدر تمرينات ورزشي انجام بدم (شوخي) اما از شوخي بگذريم محيط لطيفي است براي شادابي روح انسان

Anonymous said...

آقا چطوره که هرچی ما فکر میکنیم آقامرتضی همان را مینویسند .
دستت دردنکند حرف دل همه را میزنی

Anonymous said...

سرود عشق بي صدا و پر غوغا در گوشم زمزمه مي كند كه براي خوب زندگي كردن و سالم زيستن عشق نياز است .و سر در راهش نهادن آرامش روح است.

« قا ئینی » said...

آقای وثوق سلام دوست عزیز ، یادداشت محبت آمیزتان در خانه پدر من را خوشحال و شرمنده کرد . اما تعجبی ندارد هر جایی که آدم میداند منتظرش هستند ، دوست دارد همانجا برود . از اینکه شما میدانید در خانه پدر منتظرشماو دوستانتان هستیم خوشحالیم

« قا ئینی » said...

آقای خسرو همراه همیشگی ما
ممنون از ابراز محبت شما . فرموده بودید برای آشنایی باآثار عمران صالحی سایت یا کتاب خدمتتان معرفی کنم
متاسفانه ایمیل شما را ندارم آدرس ایمیل خودتان را برایم بفرستید تا انجام وظیفه کنم

Anonymous said...

ببخشید اسمم بد تایپ شد هنوز با این خط عادت نکردم

Anonymous said...

عشق درزندگی مهم است همه چیز را خوشرنگ می کند درود بر دلهای عاشق