Sunday, September 16, 2007

خانه پدر

همه سالهای کودکيم اينک به من مينگرد
من هنوز تمام کوله ام پر از نور است
و هنوز صدای آسمان را ميشنوم که به من سلام ميکند

14 comments:

Anonymous said...

پنجره هايش به من سلام مي گويد وتجديد روزهاي خوش بچگي بيشتر از همه به ياد پدرم افتادم ووقتي اين خانه را گرفت جاي جاي آن مي نشست ومتفكرانه ضمن گرفتن شاهدي براي تاييد حرفهايش مي گفت :(آقا جان چه جاي خوبي گرفتيم)و ما خوشحال بوديم كه بابا راضي است .پس همه چيز به خير ميگذرد.خدايش بيامرزد كه هر وقت يادش مي كنيم به ياد مي آوريم كه چه چيز هايي به ما ياد داد .خدايا روح او را قرين آمرزش فرما .

Anonymous said...

یادش بخیر پنجره دست راستی اطاق من وشهریور عزیز بود چه روزها وشبهائی که تا صبح بیداربودیم ودردودل می کردیم بابا خدا رحمتش کنه می آمد ومی گفت شماها باهم چی می گوئید از صبح که با هم هستید ویک مدرسه می روید تاصبح چه حرفی دارید بگوئید
هیچ کس بالاخره نفهمید که ما چه می گوئیم

Anonymous said...

خدا رحمتشان كند همه رفتگان را
بايد دست مادر رابوسيد كه چنين فرزندان قدر داني تحويل جامعه داده باتقوا وبا محبت وبا هنر
فروردين وشهريور گلم از طرف من خدمت مادر سلام برسانيدواين برادر نازنين را كه مرا هم برد به دوران كودكي واشيانه خالي از مادر وپدر وبرادر
من همه اينها راداشتم ولي در دسترس نبودند وهنوز هم هستند بجز پدر كه خيلي زود فوت كرد ولي باز هم تنها هستم زندگي دردغريبي برايم داشته

Anonymous said...

سلام هموطن خوبم
ممنونم بزرگوارانه یادم میکنین
...

Anonymous said...

سلام ، سلامي به قشنگي اشکان تو، به زيبايي گفتار تو، به گرمي آفتاب و تپش قلب تو و سلامي بر آن چشمان قشنگت که هميشه با نگاههاي دوستانه مرا شاد مي کند


سلام
خوب خوش و شاد باشي
ممنون ممنون ممنون
خيلي خيلي خيلي
خوشحال شدم
كه سر زدي
شرمندم كردي


منتظرتونم
ياحق

Anonymous said...

فرداي من
از نگاه سبز تو آيئنه ي فرداي من
آبي چشمان تو زيبايي درياي من
مثل گلهاي غزل مثل کبوترهاي عشق
غرق شادي مي شود با ياد تو روياي من
نوبهار زندگي يک فصل از لبخند توست
خنده ات را دوست دارم اي گل زيباي من
کاش مي شد زندگي را اشک را احساس را
هديه مي دادم به تو اي عشق بي همتاي من
اي....

Anonymous said...

زيبايي
عشق نمي آورد
اين عشق است که زيبايي مي آورد
لاله از سوز عطش بنهاده سر بر روي خاک
ابر بي انصاف را بنگر
که بر دريا گريست.

Anonymous said...

هزار جهد بکردم که يار من باشي
مراد بخش دل بيقرار من باشي
من اين مراد ببينم بخود که نيمه شبي
بجاي اشک روان در کنار من باشي

Anonymous said...

بگذار آهسته بگويم تا کاشي هاي زيباي اصفهان هم نشنوند دلم براي گيسوان کودکي ام تنگ شده است . شبها براي پيراهنم قصه مي گويم ، با کفشهايم درد دل ميکنم ، براي انگشتهايم شعر مي سرايم ، به جورابهايم لبخند مي زنم و گاهي دوست دارم در کوچه هاي ماه ، به دنبال تو بگردم . بگذار آهسته بگويم تا ......

Anonymous said...

کودکی خوبی نداشتم ولی کودکی را دوست دارم چون پاکی و بیگناهی است

Anonymous said...

نینا جان از اظهار لطف شما ممنونم خداوند رفتگان شما را بیامرزداوامرشمارا اطاعت کردم

Anonymous said...

salam
BE KHANEH YADEGAR HA...

Anonymous said...

(KHONEH}...
BE YADE SHER ZIBAYE(KHONEH ) DARUOSH OFTADAM...ZAMANI KE IRAN RA BRAYE TAHSEL TARK MIKARDAM IN SHER TAZEH BE BAZAR AMDEH BOD VA NAVARESH RA HANOZ DARAM. KE KHONEH RA BA YADE PEDAR,MADAR,VA MADAR BOZORG,VA BACHE HA BSIYAR LATIEEF BAYAN MEKONAD.
KHATERAT DORANEH JAVANI, VA ARZESH KHANEVADEH,HAMEH DAR AN AST.

Anonymous said...

سلام. خیلی خوشحالم که در مدت غیبت بنده به وبلاگم سر می زدین. اما احتمال داره تا آخر ماه مبارک به دلیل مشغله کاری نتونم وبلاگ رو به روز کنم.