Sunday, October 14, 2007

فریدون مشیری

هر نفس می رسد از سينه ام اين ناله به گوش
كه در اين خانه دلی هست به هيچش مفروش
چون به هيچش نفروشم ؟ كه به هيچش نخرند
هركه بار غم ياری نكشيده ست به دوش
پر و بالی بگشا ، خنده خورشيد ببين
پيش از آنی كه شود شمع وجودت خاموش

6 comments:

Anonymous said...

سلام
دیر به دیر سر زدن را به حساب فراموشی و غفلت نگذارید...
چیزی نیست مگر گرفتاری و متاسفانه روزمرگی.
ترانه

Anonymous said...

سلام
صبح به خیر
خوشحالم که امروز اولین نفری هستم که به خانه پدر سر می زنم
شاد و سربلند باشید

Anonymous said...

باز يك روز من خواب موندم مطرب جان سعادت نصيب شما شد . اما از شوخي گذشته آغاز يك روز پر از جنب و جوش با نوشته هاي لطيف و انرژي بخش خانه پدر بسيار زيباست .

Anonymous said...

سلام
نازنين مدير وب خانه پدر مثل هميشه زيبا تازه وانتخاب تك
كوه پنجم را شروع كردم
شهريور عزيز دلم خسته شدم از بس توضيح دادم به اين بچه هاي شيطون كه چند سالمه در نتيجه تصميم گرفتم عكس هفته پيش را بگذارم بلكه آسوده شوم.

Anonymous said...

قلبي كه براي تپيدن و دستي براي گرفتن و پايي براي ماندن و مقاومت كردن و اراده اي براي ساختن و دلي براي نو كردن
. دارايي من اين است تقديم تو باد

Anonymous said...

من هم تجربه کردم.یکبار در جوانی و یک بار در میانسالی