Friday, October 5, 2007

باغستانی

مي خواهم نردباني درست كنم پايه‌‌ها‌يش همه نور
چارچوبش همه عشق پله‌هايش همه شوق
جنسش از جنس بلور جايگاهش همه مهر
نردباني كه در آ ن حسرت تنهايي خويش را
پس بزنم بروم از پله شوقش بالا
و با هر گام كه بر مي‌دارم نفسم تازه مي‌شود
در پر تازه شدن اشتياقم به رسيدن جاري‌ست
رفتن و تازه شدن رسيدن تا ا و
برسي آن بالا بشماري آنجا
گل هر عشق كه پر مي‌گشايد از عشق
و ببيني جان را
او آنجاست
او جان جانهاست
و در آغوشش تو سبز شوي بهاري باشي
من بهارم آنجاست

4 comments:

Anonymous said...

سلام. امیدوارم سلامت باشید. خیلی وقت هست که به شما سر نزدم. راستش اول باید تشکر کنم که در این مدت همراه وبلاگ های بنده بودین. فکر نیم کنم تا پایان ماه مبارک بتونم وبلاگ گاهشمار تاریخ رو بروز کنم. و بابت لینک وبلاگ تازه هم از شما سپاسگذارم. نصیحت شما رو هم همیشه به یاد می سپارم

Anonymous said...

من تا حالا اسم اين شاعر توانا رو نشنيده بودم
اما شعر زيبايي سروده

Anonymous said...

خانه پدر راكه گشودم بوي خوش عشق فضا را پر كرده ديدم.از عكس زيبا و شعر با مسما و همه تازگي ممنون .كيف كردم ومتشكرم

Anonymous said...

سلام
بر خانواده صمیمی خانه پدر
خانه ای که همواره یاد آور خانه های است مملو از صفا و صمیمیت
چند روز که مشغله داشتم دیدم خیلی پستها را نخوندم
زیبا و عالی مثل همیشه
ارادتمند رشوند