Wednesday, October 24, 2007

سلامی چو بوی خوش آشنایی


مثل دیروز و روزهای قبل آرام به باغ دلهایتان گذر کردم خواستم تا مثل هرروز چشممم را به جای پای نوشته هایتان روشن کنم و بار غم دل بکاهم
و سر بر دامن مهربانیهایتان بگذارم . تا از هیاهوی روزمرگیها لحظاتی رها شوم نمیدانم چرا امروز دوستان خوبم همه دلتنگ از روزگار و ناشاد از رسم زمان بد کردار بودندنینای گلم که مدتها جز شادی و امید برایمان نمینوشت یکباره رخت سفر بسته و مدتی از ما دور و با خاطرات غم انگیزش تنها خواهد بود . آقای وثوق که همیشه نوید بخش شادی و پیک خوش خبر صبحگاهی ماست خبر از بسته شدن وبلاگی که باشور و عشق بی حسابش طراحی کرده بود داد و دوست و همراه نازنینم آقای رشوند شبانه بین خاطرات از دست داده اش در مزارستان هرانک با آشنایان از دست داده در سکوت سخن میگفت

عزیزان با شما در خلوت خود تا ساحل دریا با نینا آمدم و حرفهایش را شنیدم ِ همنشین آقای وثوق شدم و برای تلاش کم ثمرش تاسف خوردم و لحظه های پر از سکوت و تنهایی را باآقای رشوند بین آشنایان خاموشش گام به گام همراهی کردم و همه حرفهایش را شنیدم
این محفل دوستانه ما کاشکی به هم نزدیکتر بود تا هر لحظه در کنارهم بودیم و بار سنگین روزگار را با تقسیم شادیها و محبتهایمان کم میکردیم
سبد سبد گل عشق و دوستی نثار محبتهای بی دریغتان

********
بیا و باغ خزان دیده را بهاران کن
کویر سوخته را میهمان باران کن
دوای محنت دلها به جز محبت نیست
به نام عشق سلامی به جمع یاران کن
هزار بارا گر سایه گسترد پاییز
به یاد موسم گل جلوه در هزاران کن
مسیر شب زدگان را ستاره باران باش
فضای شعر و ادب را شکوفه باران کن
کنون که دست اجل کرده چهره ها در خاک
به همزبانی ما یاد ماندگاران کن

6 comments:

Anonymous said...

سلام عزيزم .منهم همين احساس را كردم .اميدوار م مشكلات همه پايان يافته و باز برق اميد و زيبايي زندگي را در كلام همه احساس كنيم

Anonymous said...

سلام
اگر این سفر رفتنها و غیبتهای موقتی نباشند جمع شدنها لذتشان را از دست می دهند .مطمئن هستم که دیدارهای جمعی مجدد خواهیم داشت و در آنروز شعفی دو چندان ما را در بر می گیرد
اما از حافظ خوانی بگویم
ظاهرا دو ستان حال فال ندارند و تنها من پیشنهادم را عملی هم کردم
من اگر فال خودم را تعبیر کنم که دوستان خواهند گفت نیتت را می دانستی و فالت را تعبیر کردی.منتظر خواندن فال دوستان هستم تا نهایت سعیم را برای تعبیرش بکار برم و نیز تعبیر های دیگران را بیاموزم

Anonymous said...

سلام دوست گل
چو عضوي بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
چقدر زيبا و آرامبخش با قلم توانايتان با من و دوستان همدردي نموديد . البته خدا را شكر درد من درد نبود و اگر هم بود با ديدن اين همه مهرباني و همبستگي جمع دوستان درمان شد . انگيزه من هم از راه اندازي وبلاگ گروهي دوستداران الموت ايجاد همبستگي و همراهي بين دوستداران اين منطقه بود . من پدر و مادر و خواهر و برادر خودم را يك روز در ميان ميبينم اما با شما دوستان مهربان هر روز در ارتباطم .
خداوند اين نعمت را هيچوقت از ما نستاند .

Anonymous said...

با سلام
نوشته نینای عزیز غم در دلمان ریخت و پست رشوند گرامی آن را شعله ور کرد
اما نوشته شما مرا یاد تنهاییهایمان انداخت.
درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذر گهی ست پر ستم که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر غمت ازین خراب تر نمی زند
چه چشم پاسخ است ازین دریچه های بسته ات ؟
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر ، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند
و چه زیبا این شعر سایه عزیز رو استاد شجریان بهمراه ساز ملکوتی استاد لطفی اجرا کرده.

Anonymous said...

سلام
آفرین بر خانه صمیمی پدر
پدر گرچه حضور فیزیکی ندارد اما حضور معنویتش از هرانک تا مشهد جاریست ما بایستی دلگرم چرخ زندگی را بچر خانیم در مورد وبلاگ دوستداران الموت این قول را می دم که فعالش کنم وامروز از دوستان دفاعیه مقاله ام را داشتم دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد و برای یک ژورنال بینالمللی آی اس آی فرستادم اینم خبر خوش برای دوستداران هرانک و الموت
از طرف بنده به مادر سلام گرم برسانید ارادتمند علی

Anonymous said...

سلام صبح بخير
پس مطلب جديد كو ؟
آهان امروز جمعه هست همه جا تعطيله