Tuesday, November 27, 2007
مهدی اخوان ثالث
Posted by « قا ئینی » at 9:16 PM 10 نظرات شما
Monday, November 26, 2007
Sunday, November 25, 2007
مطربانه
Posted by « قا ئینی » at 9:52 PM 5 نظرات شما
Saturday, November 24, 2007
مجتبی کاشانی
حرف نشنيده ای به هم بزنيم
نوبگوييم و نو بينديشيم
عادت كهنه را به هم بزنيم
سخن از عشق خود به خود زيباست
سخن عاشقانه ای به هم بزنيم
قلم زندگی به دست دل است
زندگی را بيا رقم بزنيم
Posted by « قا ئینی » at 10:03 PM 5 نظرات شما
Friday, November 23, 2007
Thursday, November 22, 2007
Wednesday, November 21, 2007
دوستان ما در هرانک
Posted by « قا ئینی » at 10:51 PM 3 نظرات شما
Tuesday, November 20, 2007
Monday, November 19, 2007
پرواز
Posted by « قا ئینی » at 9:37 PM 7 نظرات شما
Sunday, November 18, 2007
Saturday, November 17, 2007
نادر ابراهیمی
Posted by « قا ئینی » at 9:45 PM 7 نظرات شما
Friday, November 16, 2007
مولوی
Posted by « قا ئینی » at 10:24 PM 5 نظرات شما
Thursday, November 15, 2007
خودبینی
Posted by « قا ئینی » at 11:14 PM 4 نظرات شما
Wednesday, November 14, 2007
Tuesday, November 13, 2007
سهراب سپهری
Posted by « قا ئینی » at 9:27 PM 5 نظرات شما
Monday, November 12, 2007
رابرت لویی استیونسن
Posted by « قا ئینی » at 9:24 PM 8 نظرات شما
Sunday, November 11, 2007
مجتبی کاشانی
می فرستم به اهل عشق درود
و به هر کس که اهل آزادی است
اهل شور آفرینی و شادی است
سخنم راه چشمه می پوید
و برای دل تو می گوید
سخنم از طلوع فرداهاست
افق از لای شعر من پیداست
هر کسی دل به کار مردم داد
شعرهایم نثار ایشان باد
Posted by « قا ئینی » at 9:55 PM 10 نظرات شما
Saturday, November 10, 2007
سعدی
Posted by « قا ئینی » at 10:36 PM 7 نظرات شما
Friday, November 9, 2007
تا گور
Posted by « قا ئینی » at 11:59 PM 7 نظرات شما
Thursday, November 8, 2007
مهدی سهیلی
Posted by « قا ئینی » at 8:44 PM 6 نظرات شما
Wednesday, November 7, 2007
قهرمان
در پایان مراسم و پس از گرفتن جایزه زنی بسوی او دوید و با تضرع و زاری از او خواست تا پولی به او بدهد تا بتواند کودک بیمارش را از مرگ نجات دهد. زن گفت که هیچ پولی برای پرداخت هزینه درمان ندارد و اگر رابرت به او کمک نکند کودکش ازدست خواهد رفت. قهرمان گلف درنگ نکرد و تمام پول را به زن داد
هفته بعد یکی از مقامات انجمن گلف به رابرت گفت: ساده لوح خبر جالبی برات دارم
آن زن اصلاً بچه مریضی نداشته که هیچ، حتی ازدواج هم نکرده.اون به تو کلک زده دوست من
رابرت با خوشحالی جواب داد: "خدا رو شکر! پس هیچ کودکی در حال مرگ نبوده! این که خیلی عالیه
Posted by « قا ئینی » at 11:49 PM 4 نظرات شما
Tuesday, November 6, 2007
Monday, November 5, 2007
آقای علی رشوند
در همسایگی قلعه حسن صباح و قله بلند سیالان که استوار ایستاده است و گرمی کف پای کوهنوردی را می طلبد
هرانک آبادی خوش و آب و هوایی است که مزارع و باغهایش از شاهرود پرآب و خروشان سیراب می شود و ترکیب فضای سبز و خرمش بهشت را فرا یاد م می اورد
من از پدر و مادری روستایی چشم به جهان گشودم پدر کشاورز با نظمی بود که عاشق کارش بود با تمام وجود به باغ و درختان عشق می ورزید و مادر همراه و همدم او در این محیط روستایی و در حال حاضر چراغ خانه پدری را روشن نگهداشته است
در حال حاضر کارشناس ارشد مهندسی صنایع هستم .صاحب یک دختر کوچولو سه ساله بنام نگین جون که شیرین کاریهایش چاشنی زندگی ماست همسرم کارشناس آزمایشگاه یک بیمارستان دولتی در قزوین کسی که موفقیتهایم را مدیون اوهستم
در سال 1380 مجموعه داستانهای سبز الموت بنام رازآتشفشان را چاپ کردم کتاب با استقبال و نقد خوب مخاطبان مواجه شد و این اولین تجربه نوشتنم بود یادم می آید آن موقع ها که کتابم تازه چاپ شده بود و به دوستان نویسنده و اهل ذوق هدیه می کردم از یکی از نویسندگان مطرح کشور پرسیدم : فلانی قلم ما رو چگونه می بینی ایشان در جواب گفته بودند : همین که جسارت نوشتن و چاپ مجموعه را در این بازار پردبدبه و کبکبه نویسندگان برج عاجی داشتی بسیار ستودنی است الان که به راز آتشفشان نگاه می کنم می بینم هرچه که بوده یک شروع خوب بوده است یک تجربه بوده است خیلی چیزها رو منتقدین این کتاب اعم از بخشدار الموت روحانیون نویسندگان خوانندگان ....به من اموختند بقول منتقد پویا دیهیم که در روزنامه ولایت قزوین نوشته بودند رشوند در داستانهایش عجول و شتابزده است او با کمال زرنگی خود را در پشت وقایع صد سال اخیر الموت پنهان کرده است و غیر مستقیم اظهار نظر می کند
در سال 1382از طرف ناشر آقای حمیدی درخواست نوشتن کتاب چنار خونبار زرآباد شد ایشان اصرار داشتند بدلیل آشنایی و نوع بیان قلم من بایستی این کا ررا قبول کنم و قبول کردم رفتم و در دو عاشورای حسینی حضور به هم رسانیده و ماجرای جاری شدن خونابه را از درخت امام زاده علی اصغر به چشم دیدم که چگونه معجزه رخ می دهد بقول پر فسور دنوشر (در هر زمان بدون شک معجزاتی وجود دارد) این کتاب حاصل تحقیقات بنده از این درخت و امام زاده است و در سال 1385 با تیراژ3000نسخه به بازار امد که استقبال خوانندگان از این کتاب بی نظیر بوده است
در حال حاضر کتاب سیالان (بلندترین قله الموت) را در دست چاپ دارم این کتاب ممیزی ارشاد اسلامی را گذرانده که با مختصر اصلاحاتی ان شاءالله آذرماه وارد بازار کتاب می شود این انتشارات در سراسر کشور نمایندگی دارد و بدست خوانندگان خواهد رسید سیالان یک کتاب تاریخی و ادبی نیست یک نگاه است به زادگاهم الموت که در ان انسان خدا جهان طبیعت را تفسیر می کنم اگر زنده یاد دکتر شریعتی در کویر دعوت به کوچ می کند من در سیالان دعوت برای ماندن و ساختن می کنم عشق ورزیدن به طبیعت پیرامونی مهمترین شاخصه این کتاب است
در مورخه16/5/85وبلاگ نویسی را شروع کردم اوائل می خواستم نام وبلاگم را بگذارم وبلاگ روشنفکر بعد منصرف شدم دیدم این واژه در این مملکت قصه و غصه درازی دارد و هرانک روستای محل تولدم را انتخاب کردم یکی یاد اوری به خاطر بازگشت به خویشتن که معتقدم هرکسی خویشتنی دارد که بایستی به آن بازگردد و دیگر اینکه هرانک (هرآنکهایی است) که در ان لحظات می نویسم با اهالی هنر و معنا مراوده دارم یا وب گردی می کنم و یا وبلاگ نویسی می کنم این ها آنکهایی است که در وبلاگ برای مخاطبم می نویسم
نوشتن عادت خوب من است
از میان دهها عادت خوب وزشتم این یکی را ازهمه بیشتر دوست دارم
به قول پرفسور دنوشر : می نویسم پس من هستم
قرار است هرانک در آینده ای نزدیک مجموعه داستانهای کوتاه ادبی عرفانی زادگاهم باشد با ناشری در حال مذاکره هستم
من در هرانک پائولو کوئیلو هستم در کتاب مکتوبش. حتما مکتوب را خونده اید کتابی است که حکایتهایش از نویسنده اش مرد دوست داشتنی فراسوی مذهب و نژاد و ملیت ساخته است
من کتابهای زیادی را مطالعه کردم و می کنم دراین باره بسیار حریصم گاهی افراط کاری ام خانواده را می ازارد چه کنم که چنین پرداخته و ساخته شده ام انگیزه اصلی من در نوشتن معنویت گمشده است معنویتی که به قول نویسنده شیما مقانلو که به دود مقدس تعبیر می شود واقعا دود است پراکنده و حیران و مظلوم در این بازار بگیر و بردار آدما
دوستان معنوی من شریعتی سروش مهاجرانی صادق هدایت نادر ابراهیمی هوشنگ گلشیری پائولو کوئیلو ولادیمیر بارتول میلان کوندرا خیام حافظ مولوی دنوشر شاندل مصطفی مستور جبران خلیل داریوش آشوری و.جلال ال احمد صمد بهرنگی بزرگ علوی مشیری سهراب سپهری سعدی ......واین اخری قیصرهستند
من روزهاو شبهایم را در میان دوستان معنوی ام تجربه معنوی شگرفی دارم
Posted by « قا ئینی » at 9:24 PM 10 نظرات شما
Sunday, November 4, 2007
فریدون مشیری
آسمانها روشن از نور و صفاست
موج اقيانوس جوشان فضاست
باز من گفتم كه بالاتر كجاست؟
گفت بالاتر، جهاني ديگر است
عالمي كز عالم خاكي جداست
پهن دشت آسمان بيانتهاست
باز من گفتم كه بالاتر كجاست؟
گفت بالاتر از آنجا راه نيست
زان كه آنجا بارگاه كبرياست
آخرين معراج ما عرش خداست
باز من گفتم كه بالاتر كجاست
لحظهاي در ديدگانم خيره شد
گفت اين انديشهها بس نارساست
گفتمش از چشم شاعر كن نگاه
تا نپنداري كه گفتاري خطاست
دورتر از چشمة خورشيدها؛
برتر از اين عالم بيانتها؛
باز هم بالاتر از عرش خدا
عرصة پرواز مرغ فكر ماست
Posted by « قا ئینی » at 10:08 PM 4 نظرات شما
Saturday, November 3, 2007
پرواز کن
Posted by « قا ئینی » at 8:50 PM 3 نظرات شما
Friday, November 2, 2007
اوشو
Posted by « قا ئینی » at 10:03 PM 8 نظرات شما
Thursday, November 1, 2007
مجتبی کاشانی
و نکاري گل من علف هرز در آن میروید
زحمت کاشتن یک گل سرخ
کمتر از زحمت برداشتن هرزگی آن علف است
گل بکاریم بیا تا مجال علف هرز فراهم نشود
بی گل آرايي ذهن
نازنین ؛
نازنین
هرگز آدم ، آدم نشود
Posted by « قا ئینی » at 10:14 PM 7 نظرات شما