Tuesday, November 13, 2007

سهراب سپهری


چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست
واژه باید خود باد ‚ واژه باید خود باران باشد
چترها را باید بست زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد

5 comments:

Anonymous said...

*در دل من چيزي است، مثل يك بيشه نور ، مثل خواب دم صبح
وچنان بي تابم ، كه دلم مي خواهد
بدو تا ته دشت ، بروم تا سر كوه
دور ها آوايي است ، كه مرا مي خواندمرادمن سهراب
نازنين گل من
سيب كه افتاد در دست ات زود گاز بزن وبخور تا ته وبياد من باش
فقط مواظب باش از خانه همسايه مي آيد كرمونباشه
مال من كرمو در آمد

Anonymous said...

مدتي بود جاي سهراب در وبتان خالي بود . سهراب را خيلي دوست دارم و ريتم احساس زيبايشاز كودكي در ذهنم تكرار ميشود

Anonymous said...

اگه بي هوا کسي وارد زندگيت شد ؛ بدون کار "خدا" بوده ! , اگه بي محابا دلها قبل از دستها بهم گره خورد ؛ بدون کار "خدا" بوده ! , اگه گريه هات تو خنده غفلت ديگران شنيده نشد تا خورد نشي ؛ بدون تنها محرمت "خدا" بوده ! , حالا هم اگه دلت شکسته و بغض تنهائي خفت کرده ؛ شک نکن تنها مرهمت "خداست" که ؛ از سر تواضع يه بهونه واسه نوازشت گير آوورده !

سلام میدونم که دیر اومدم ببخشید ولی چی بگم از این اپ های زیبای شما
بی نظیر کم نظیر
عمرا اگه لنگت را پیدا کنم......
میلاد امکام رضا پیشاپشی مبارک

Anonymous said...

هرکجا هستم باشم
آسمان مال من است
بانوی بزرگوار باسلام
چقدر خوب شد که امروز نوشته ای از سهراب عزیز را خانه پدر نوشتید.
بنظر من سهراب عارفی پاک و نکو اندیش است که در این روزگار آهن و سیمان و شوره زار سخن از نازکی گل گفت و گل ماند و گل رفت.یادش بخیر
در ضمن از لطف شما بی نهایت سپاسگذارم اما چه کنم که به قول جناب شاملو:از دستهای تو - کودکان توامان آغوش خود - شعرها توانم سرود
غم نان اگر بگذارد... متاسفانه گرفتاریهای روزمره آنقدر زیاد است که فرصتی بیش از این در اختیار بنده قرار نمی دهد.
امیدوارم در آینده بتوان امر شما را اجابت کنم.
به امید دیدار مجدد.

Anonymous said...

امروز نگاهم را پاك مي كنم تا آنچه تا به حال نديده ام ببينم
امروز آسمان دلم را مي گشايم تا آنكه را حس نكرده بودم دريابم
امروز دست هايم را مي گشايم تا كسي را كه در آغوش نگرفته ام سخت در بغل بگيرم
وهر روز مي خواهم خود را باز سازي كنم
هر روز را بهتر از ديروز نمايم
خدايا مددي