Friday, November 16, 2007

مولوی


در بگشا کآمده خامی دگر
پیشکشی کن دو سه جامی دگر
بسته بُدی تو در و بام سرا
آمدت آن حکم ز بامی دگر
بی​سخنی ره رو راه تو را
در غم و شادیست پیامی دگر
بر تو و برگَرد تو هر کس که هست
دم به دم از عرش سلامی دگر

5 comments:

Anonymous said...

salam . be khoneye jadide man ye sary bezanid

Anonymous said...

سلام به خانه پدر و اعضای خوب آن
سلام به چشم و چراغ خانه پدر مهری نازنین
سلام به فروردین و شهریور و اسپند دخت
این سلام از طرف خودم و از طرف همه آنهائی که مهری از مهری جان در دل دارند
شاد و سربلند وپیروز باشید

Anonymous said...

بانوی عزیز با سلام
دیگه این برام عادت شده که هر صبح به هوای نوشیدن شعری از میخانه شعر و ادب پارسی سری به خانه پدر بزنم و دل و جان رو به هوای ملکوتی آن بسپارم.
با سپاس همیشگی

Anonymous said...

سلام
خوب عالی اندر عالی

Anonymous said...

خدايا ما را درياب
به عشق تو زنده ايم و
عاشقي نمي دانيم
با فكر تو در راهيم و
. ره نمي دانيم