سلام من وافعا باید به خاطر داشتن دوستانی مثل شما به خودم افتخار کنم. بعد از این همه مدت باور نمی کنم که هنوز به وبلاگم سر می زنید. متأسفانه فکر نمی کنم تا پایان دی ماه بتونم وبلاگ گاهشمار رو بروز کنم. امیدوارم بتونم از این به بعد بیشتر به شما سر بزنم.
عکسی که در ابتدای وبلاگ ما میبینید مادر مهربانمان است . اولين معلم عشق ، محبت بی چشمداشت و فداکاری ، شور و نشاطش به ما اميد ميدهد و برق چشمانش توان بودنمان را زياد ميکند . همه خانواده و دوستان زير سايه پر مهر ايشان که در سن هشتاد وپنج سالگی هستند ،
از اين لطف خدا بهره ميگيريم
این شاخه گل از طرف دوست خوبمان «آقای مرتضی وثوق» به خانه پدر رسیده
در زمستاني يخي " خسته و افسرده عابري گمگشته " دل به يغما برده ناگه از برزن عشق " خانه اي پيدا شد خانه از آن پدر " خاطرش احيا شد سردر خانه زني " چهره اش مملو مهر مرد عابر مدهوش " ناظر ماه و سپهر گرمي فروردين " ياد دوران امير و پورياي دلبرلذت عابر بود " شعر آذين كمال تا مه شهريور
3 comments:
سلام
من وافعا باید به خاطر داشتن دوستانی مثل شما به خودم افتخار کنم.
بعد از این همه مدت باور نمی کنم که هنوز به وبلاگم سر می زنید.
متأسفانه فکر نمی کنم تا پایان دی ماه بتونم وبلاگ گاهشمار رو بروز کنم.
امیدوارم بتونم از این به بعد بیشتر به شما سر بزنم.
درمقابل عشق واقعی مردش شور و شیدایی زن
زيبا و بسيار لطيف .متشكرم
Post a Comment