Thursday, November 8, 2007

مهدی سهیلی

گر با سحر ها خو كنی بانگ خدا را بشنوی
دل را اگر گيسو كنی هر شب ندا رابشنوی
در آن سكوت جانفزا از عرش می آيد صدا
گوش دگر بايد تو را تاآن صدا رابشنوی
محو جان راز شو با جان شب دمساز شوی
تا از گلوی مرغ حق نام خدا را بشنوی
بال خدایی ساز كن تا عرش حق پرواز كن
كز قدسيان گلنغمه ی حي علا رابشنوی
باغ دعا پرگل شود هر برگ گل بلبل شود
در باغ شب گر بگذری عطر دعا را بشنوی
از سبزه ها وز سنگ ها سر می زند آهنگها
گر گوش جان پيدا كنی آهنگ ها را بشنوی

6 comments:

Anonymous said...

سلام
خوشحالم كه اولين ام
اين شعر زيبا را خواندم
شهريور فروردين واسپندخت نازنينم
امدم تا سفر نامه رابنويسم دوروز كار دارد
هرلحظه با شما بودم
خدمت مامان عرض سلام ودستبوس هستم

Anonymous said...

سلام !
مثل همیشه به خاطر نظر و لطف شما ازتون ممنونم ...

تبریک می گم وبتون داره رونق پیدا می کنه !
براتون آرزوی موفقیت دارم .

Anonymous said...

لطفا با دل پاکی که دارید برای منهم دعا کنید. این روزها زود دلتنگ و دلشکسته میشوم

Anonymous said...

سلام
وای ماشالله چه سرعتی
من وقتی یکی دو روز نباشم خیلی از مطالب زیبای شما رو از دست میدم...
وبلاگتون همیشه مستدام و پر رونق.

Anonymous said...

سلام
خانم قائینی
شعر قشنگی بود با تمام وجود احساسی را که دراین شعر ریخته بودید حس کردم ندای جان ندایی است که خداوندبه دلهای پاک عطا می کند دلهای زیبا سرشار از محبت و دوست داشتن دلهایی که خوبی و سعادت و شادی همه را می خواهد من شما را این چنینین می بینم
ارادتمند علی

Anonymous said...

هوا خواه توام جانا و مي دانم كه ميداني


كه هم ناديده مي بيني و هم ننوشته
ميخواني