Monday, November 5, 2007

آقای علی رشوند


یکی ازهمراهان ما که همیشه از نظرات ارزشمند ایشان در خانه پدر استفاده میکنیم آقای (( علی رشوند )) هستند. هر سرزمینی مشخصه ای دارد. معروف است است که الموت سرزمین گنجهای ناشناخته است . و دوست خوبمان آقای رشوند یکی از همین گنجها هستند
خواستم برای آشنایی بیشتر شما از ایشان بنویسم اما نتوانستم چرا که زیباترین تعبیرها رادر نوشته هایشان دیده ام و در مقابل اگر بخواهم معرفیشان کنم باید قلمی توانا میداشتم . تواناترازبیان خود شان ندیدم و خواهش کردم برایمان بنویسند

*********
علی رشوند هستم .متولد 10/6/1352 اصلیت الموتی تبار محل تولد روستای هرانک واقع
در همسایگی قلعه حسن صباح و قله بلند سیالان که استوار ایستاده است و گرمی کف پای کوهنوردی را می طلبد
هرانک آبادی خوش و آب و هوایی است که مزارع و باغهایش از شاهرود پرآب و خروشان سیراب می شود و ترکیب فضای سبز و خرمش بهشت را فرا یاد م می اورد
من از پدر و مادری روستایی چشم به جهان گشودم پدر کشاورز با نظمی بود که عاشق کارش بود با تمام وجود به باغ و درختان عشق می ورزید و مادر همراه و همدم او در این محیط روستایی و در حال حاضر چراغ خانه پدری را روشن نگهداشته است
در حال حاضر کارشناس ارشد مهندسی صنایع هستم .صاحب یک دختر کوچولو سه ساله بنام نگین جون که شیرین کاریهایش چاشنی زندگی ماست همسرم کارشناس آزمایشگاه یک بیمارستان دولتی در قزوین کسی که موفقیتهایم را مدیون اوهستم
در سال 1380 مجموعه داستانهای سبز الموت بنام رازآتشفشان را چاپ کردم کتاب با استقبال و نقد خوب مخاطبان مواجه شد و این اولین تجربه نوشتنم بود یادم می آید آن موقع ها که کتابم تازه چاپ شده بود و به دوستان نویسنده و اهل ذوق هدیه می کردم از یکی از نویسندگان مطرح کشور پرسیدم : فلانی قلم ما رو چگونه می بینی ایشان در جواب گفته بودند : همین که جسارت نوشتن و چاپ مجموعه را در این بازار پردبدبه و کبکبه نویسندگان برج عاجی داشتی بسیار ستودنی است الان که به راز آتشفشان نگاه می کنم می بینم هرچه که بوده یک شروع خوب بوده است یک تجربه بوده است خیلی چیزها رو منتقدین این کتاب اعم از بخشدار الموت روحانیون نویسندگان خوانندگان ....به من اموختند بقول منتقد پویا دیهیم که در روزنامه ولایت قزوین نوشته بودند رشوند در داستانهایش عجول و شتابزده است او با کمال زرنگی خود را در پشت وقایع صد سال اخیر الموت پنهان کرده است و غیر مستقیم اظهار نظر می کند
در سال 1382از طرف ناشر آقای حمیدی درخواست نوشتن کتاب چنار خونبار زرآباد شد ایشان اصرار داشتند بدلیل آشنایی و نوع بیان قلم من بایستی این کا ررا قبول کنم و قبول کردم رفتم و در دو عاشورای حسینی حضور به هم رسانیده و ماجرای جاری شدن خونابه را از درخت امام زاده علی اصغر به چشم دیدم که چگونه معجزه رخ می دهد بقول پر فسور دنوشر (در هر زمان بدون شک معجزاتی وجود دارد) این کتاب حاصل تحقیقات بنده از این درخت و امام زاده است و در سال 1385 با تیراژ3000نسخه به بازار امد که استقبال خوانندگان از این کتاب بی نظیر بوده است
در حال حاضر کتاب سیالان (بلندترین قله الموت) را در دست چاپ دارم این کتاب ممیزی ارشاد اسلامی را گذرانده که با مختصر اصلاحاتی ان شاءالله آذرماه وارد بازار کتاب می شود این انتشارات در سراسر کشور نمایندگی دارد و بدست خوانندگان خواهد رسید سیالان یک کتاب تاریخی و ادبی نیست یک نگاه است به زادگاهم الموت که در ان انسان خدا جهان طبیعت را تفسیر می کنم اگر زنده یاد دکتر شریعتی در کویر دعوت به کوچ می کند من در سیالان دعوت برای ماندن و ساختن می کنم عشق ورزیدن به طبیعت پیرامونی مهمترین شاخصه این کتاب است
در مورخه16/5/85وبلاگ نویسی را شروع کردم اوائل می خواستم نام وبلاگم را بگذارم وبلاگ روشنفکر بعد منصرف شدم دیدم این واژه در این مملکت قصه و غصه درازی دارد و هرانک روستای محل تولدم را انتخاب کردم یکی یاد اوری به خاطر بازگشت به خویشتن که معتقدم هرکسی خویشتنی دارد که بایستی به آن بازگردد و دیگر اینکه هرانک (هرآنکهایی است) که در ان لحظات می نویسم با اهالی هنر و معنا مراوده دارم یا وب گردی می کنم و یا
وبلاگ نویسی می کنم این ها آنکهایی است که در وبلاگ برای مخاطبم می نویسم
http://rashvand52.blogfa.com/
نوشتن عادت خوب من است
از میان دهها عادت خوب وزشتم این یکی را ازهمه بیشتر دوست دارم
به قول پرفسور دنوشر : می نویسم پس من هستم

قرار است هرانک در آینده ای نزدیک مجموعه داستانهای کوتاه ادبی عرفانی زادگاهم باشد با ناشری در حال مذاکره هستم
من در هرانک پائولو کوئیلو هستم در کتاب مکتوبش. حتما مکتوب را خونده اید کتابی است که حکایتهایش از نویسنده اش مرد دوست داشتنی فراسوی مذهب و نژاد و ملیت ساخته است
من کتابهای زیادی را مطالعه کردم و می کنم دراین باره بسیار حریصم گاهی افراط کاری ام خانواده را می ازارد چه کنم که چنین پرداخته و ساخته شده ام انگیزه اصلی من در نوشتن معنویت گمشده است معنویتی که به قول نویسنده شیما مقانلو که به دود مقدس تعبیر می شود واقعا دود است پراکنده و حیران و مظلوم در این بازار بگیر و بردار آدما
دوستان معنوی من شریعتی سروش مهاجرانی صادق هدایت نادر ابراهیمی هوشنگ گلشیری پائولو کوئیلو ولادیمیر بارتول میلان کوندرا خیام حافظ مولوی دنوشر شاندل مصطفی مستور جبران خلیل داریوش آشوری و.جلال ال احمد صمد بهرنگی بزرگ علوی مشیری سهراب سپهری سعدی ......واین اخری قیصرهستند
من روزهاو شبهایم را در میان دوستان معنوی ام تجربه معنوی شگرفی دارم




10 comments:

Anonymous said...

من گاهی به وبلاگ آقای رشوند سر میزم و از نوشته هایشان چیز های خیلی خوبی یاد گرفتم اما نمیدانستم آقای رشوند انقدر جوان هستند . واقعا پختگی زیادی دارند

Anonymous said...

وقتي آقاي رشوند با خانه پدر و شبهاي الموت مصاحبه كردند با خودم گفتم كه با خود ايشان چگونه مصاحبه كنيم كه باز هم خانه پدر و لطف هميشگيشان به دوستان
شاد و سربلند باشيد

Anonymous said...

خیلی کار خوبی کردید . دوست داشتم ایشون را بیشتر بشناسم .

Anonymous said...

آقای رشوند خیلی قشنگ مینویسند . وب هرانک را دیدم

Anonymous said...

سلام
از لطف خانواده روشنفكر و صميمي خانه پدر بي نهايت متشكرم
هرانك بسياري موفقيتهاي وبلاگي اش را مديون خانه پدر است
من از بابت آشنايي با خانه پدر خدا را شاكرم
هردو در جستجوي معنويت گمشده هستيم

Anonymous said...

از خانه پدر تشکر میکنم که باعث شد با هرانک آشنا بشم

Anonymous said...

جناب آقای رشوندی مطالب بسیار جالب وپخته ای دارید واز سن وسالتان بشتر
به همسر مهربان وهمراهتان سلام برسانید نگین عزیز را ببوسید
نگین جان هم سن نوه من بیتا است
موفق باشید از آشنائی بیشتر شما خوشحالم

Anonymous said...

جناب آقای رشوندی هر وقت به مشهد تشریف آوردید با خانواده محترمتان حتما به ما افتخار بدهید

Anonymous said...

خوشحالم كه با نويسنده كتاب راز آتشفشان وچنار خونبار زر آبادو دوست عزيز خانه پدربيشتر آشناشدم .جناب رشوند اميدوارم همواره موفق باشيد و راز موفقيت شما به خود باوري و احترام به هويت مي باشدكه با از خود بيگانگي بيگانه است.هميشه منتظر آثار جديدتان هستيم

Anonymous said...

با سلام
اقای رشوند من کتابهای جنابعالی را خواندم چون رگ و ریشه ام از ان دیار میب اشد مرا به یاد دوران نوجوانی وگشت وگذار در هرانک می اندازد قربانت علی شجاعی کشکدشتی