وقت بدرود شب ، طلوع سحر
پيله اش را شكافت پروانه
آمد از دخمۀ سياه به در
بالها را به شوق بر هم زد
از نشاط تنفس آزاد
با نگاهی حریص و آشفته
همره آرزو به راه افتاد
در فرهنگ ما ایرانیان خانه پدر کانون محبت , همدلی و محل جمع شدن اعضای خانواده و دوستان است و میتوان از را ه دور در حضور هم بودن را احساس کنیم
Posted by « قا ئینی » at 9:16 PM
10 comments:
ممنون از شعر زیبایی که انتخاب کردین
نمی دونم چرا ه های آخر کلمات این شعر برام نمایش داده نمیشه و به جاش مربع نشون داده میشه
احتمالا به جای ه فونت فارسی از ه عربی استفاده میکنید
البته حدس می زنم
بانو قائینی عزیز با سلام
برا بازی تشریف نیاوردید لا اقل برای شرکت کردن یا نکردن یه خبری بدبد
متشکرم
شعر انتخابيت مثل هميشه زيبا وقشنگ است
انسان با آرزوهايش زنده است
خداوند همه را بخصوص جوانان را به آرزوهايشان برساند
از طرفداران مهدی اخوان ثالثم و خیلی از دیدن این ابیات ذوق زده شدم
پيله بشكافيم از خود به در آييم تا به او برسيم
پاییز
موسیقی اش غم انگیز است
بیخود نیست که بر پشت بعضی ماشین ها نوشته اند که غمگین تر از مهتاب پاییزم
من یه روز از راننده مینی بوسی که این جمله رو بر پشت ماشینش نوشته بود پرسیدم گفت در یک روز پاییزی تصادف کردم و همسرم را ازدست دادم
دنوشر هم در پاییز معشوقه اش را ازدست داد
سحر چه زمان گرانبهاييست براي پروانه شدن افسوس كه اكثريت سحر هنگام در پيله خفته ايم
پر پرواز پروانه را آزاد کن ای دل
خاله اسی مهربونم دیشب خیلی خوش گذشت هرسال بهتر وعالی تر.می بوسمتون
نوشته قبلی از طرف منه:اتوسا نمی دونم چرا اسممو قبول نکرد
Post a Comment